تربیت نوجوانان با 8 اصل و بدون کلافگی
بسیاری از افراد مسئول اصلی تربیت را مادر میدانند، اما در واقع مسئولیت خانواده بر دوش پدر است. اگرچه مادران نقش مؤثری در این زمینه دارند؛ ولی سیاستهای تربیتی توسط پدران (آقایان) تعریف میشود. برای تربیت اصولی نوجوانتان، درآمدن از کلافگی و رشد بهتر همه اعضای خانواده، علاوه بر مطالعه، تجربه کسب مهارت، این 8 اصل را هرگز فراموش نکنید.
اصل اول: گرانفروشی
آقایان مسئول زندگی و مسئول خانوادهشان هستند؛ یعنی نسبت به خانواده از او سؤال میکنند و مورد بازخواست قرار میگیرد که: ما نعمت خانواده را به تو دادیم و تو مسئولیت عبودیت این خانواده را به عهده گرفتی، با این نعمت و مسئولیت چه کردی؟ [1] آیا مردان و پدران مسیر زندگی و تربیت خودشان، همسرشان و اعضای خانواده را برعهده گرفتهاند؟ یا تربیت فرزندان را به همسرشان واگذار کردند؟ اگر بار اصلی این مسئولیت را پذیرفتند و آن را برعهده گرفتند آیا آن را درست جهت دادهاند یا خیر؟ هیچ عذری نمیتواند پدران را از این مسئولیت خارج کند و هیچ کاری مهمتر از مأموریت خانواده بر دوش مردان نیست. پدری که در تربیت کمکاری میکند و خانوادهاش را به بهانه کار و وقت نداشتن و.... ارزان میفروشد، خودش مقصر است. حتی اگر ماهرترین و کاملترین و جامعترین مادر دنیا در خانه هست، نگذارید نقش پدریتان به حاشیه برود.
اصل دوم: کارگروهی
خانواده شبیه یک گروه ورزشی است که هر کسی باید سر جایش قرار بگیرد. گروه ورزشی یک سرپرست دارد و یک سرمربی. پدر، سرپرست خانواده است و مادر، سرمربی. در یک خانواده موفق نیاز است مرد مسئول خانواده و تربیت خانواده باشد. مادران در تربیت، باید بهگونهای عمل کنند که قائممقام و مجری تربیتی پدر خانواده باشند. پس رهبری با پدر خانواده؛ و اجرای جزئیات تربیت و اموری که پدر خانواده میگوید با مادر است. فرزندان، محصول چگونه زیستن پدر و مادر و تعاملات (مطلوب یا نامطلوب والدین) هستند.
اصل سوم: آگاهانه پدر شدن
تصمیمگرفتن برای فرزند دار شدن یعنی تصمیم برای این که یکعمر قلبتان بیرون از وجود شما بتپد. بهوجودآمدن نوزاد، خردسال شدن او، کودکی، نوجوانی، جوانی و بزرگسالی او اگر یک فرایند کاملاً آگاهانه باشد اثرات متفاوتی خواهد داشت. فرزندان ما و فرزندان آنها ابدی هستند و چگونه بودن ما و چطور زیستن ما بر روی نسل ما اثر خواهد گذاشت.
اصل چهارم: همراه شدن
فرزند نوجوان شما اگرچه تظاهر به بینیازی میکند و در تلاش هستند که وارد فضای شخصیشان نشوید؛ ولی به شما نیاز دارد. نوجوان را نباید رها کرد؛ بلکه باید با او همراه شد. از طریق این همراهی امکان اینکه بسیاری از آموزشهای جامانده در این سالها را به او بدهید خواهید داشت و کسریهای شخصیتیاش را ترمیم خواهید کرد. گاهی برای داشتن یک رابطه خوب صرف همراهی کفایت میکند. آن همراه بودنهایی که حال خوب ایجاد کند، به فرزند ما آرامش ببخشد و تدبیری برای زندگی آنها در این همراهیها داشته باشیم.
اصل پنجم: پرهیز از قتل
فراهمکردن بهترین اسباببازی، بهترین خانه، بهترین تغذیه برای تربیت کفایت نمیکند. آیه قران تصریح میکند که «لا تقتلوا اولاد کم خشیه املاق» بچههایتان را از ترس فقر نکشید. مخاطب این آیه چه کسی است؟ آیا فقط اعراب جاهلی خطاب قرار گرفتند که دخترانشان را زندهبهگور نکنند؟ این آیه یک فراخنای جهانی و همهزمانی دارد. پدری که در دنیای بچههایش نیست. غیبتهای طولانی دارد هم با نبودنش دارد یک قتل مرتکب میشود. یک مرگ تربیتی یک مرگ شخصیتی و یک مرگ روانی را دارد رقم میزند. بدترین وضعیت برای بچههای ما این است که به نبودن ما عادت کنند. اگرچه غیبت فیزیکی پدرها به جهت زحمات بسیار در تهیه معاش خانواده همراه با دشواریهای خاص خودش است؛ اما این غیبت به جهت ادای بهتر نقش پدری است. بسیارند پدرانی که غیبت روانی دارند و با وجود بودن در منزل و فرصت داشتن واقعاً با خانواده وقت نمیگذرانند. مشاغل پدران هرچقدر هم که مهم باشند و گرهگشای نیازهای جامعه، نباید آنها را نسبت به نیازهای فرزندانشان غافل کند؛ بنابراین در خانه باشید و فعال هم باشید.
اصل ششم: توجه به نقشهای مهم
پدران نقشه راه فرزندان هستند. نقشه راهی واضح و خوانا باشید تا پیمودن مسیر زندگی برای آنها هموارتر باشد. نقش دوم پدران، رزاقیت آنهاست! فرزندان ما تصور میکنند که پدرشان به آنها روزی میرساند و برای مخدوشنشدن نقش پدری لازم است خوش عهد و خوشقول باشید. [2] سومین نقش مهم پدرها شکلدادن عزتنفس آنهاست. بعد اجتماعی فرزندان ما به شخصیت پدر ارتباط دارد. همان اندازه که بعد درونی و احساس شادی و مسائل دیگر به رابطهشان با مادر بر میگردد.
اصل هفتم: کفشهایش را نبند
برای مستقل شدن بچهها به آنها کمک کنیم. از مستقل شدنشان نگران نباشیم. بچهها از خردسالی هم میتوانند گامهای اولیه استقلال را بردارند. اگر کفش فرزندمان را در پنجسالگیاش بستیم باید خودمان را آماده کنیم که در 30 سالگی هم قرضهایش را بدهیم؛ چون خودمان خواستیم که به ما وابسته شود.